آقا جان: من خیلی کوچکتر از آنم که بخواهم چیزی بگویم ولی می خواهم حرف دلم را بشنوید منی که غرق در گناهم ولی با این حال دلی دارم پر زشور و شوق وصال؛ و رسیدن به آزادی
آقا جان؛ هوای شهرمان را دود و دم گناه گرفته بوی غربت در کوچه های شهرمان پیچیده؛ دلهای مردم شهر سیاه شده دیگر اثری از دلهای پاک نیست دیگر کسی به فکر دیگری نیست! گذشت آن زمان که همسایه به فکر همسایه اش بود و از تمام احوال او خبر داشت ولی دریغ که اکنون همسایه، همسایه اش را نمی شناسد چه رسد که از احوال او جویا شود.
آقا جان؛ در این شهر همه با هم غریبه اند، هر کس سرش به کار خود است و در پی اندوختن متاع دنیا، همه در تلاش هستند، صبح تا شب به دنبال یک چیز می دوند چیزی که در شهرمان حرف اول را می زند، پول. آری پول است که دیگر حرفی برای کسی باقی نگذاشته است و مردم برای بدست آوردنش از هیچ کاری دریغ نمی کنند آنها حاضرند برای بدست آوردن پول دل ها را بشکنند، قلب ها را به درد بیاورند، زندگی ها را نابود کنند!
آقا جان؛ شرم می کنم از گفتنش ولی آنها حاضرند به خاطر بدست آوردن دنیا هر چیزی را از دست بدهند حتی حاضرند قلب شما را به درد بیاورند و دل شما را از دست بدهند و کسی نیست تا به آنها بگوید: ای جاهلان لباس آخرت جیب ندارد اینها را برای چه اندوخته اید؟
آقا جان؛ نمی دانم چه بگویم ولی همین مردم با این همه ظلم و ستمی که در حق خود و دیگران روا می دارند در محافلی که نام شما برده می شود می آیند تا خودی نشان دهند ناله سر می دهند و گریه می کنند تا خود را منتظر تر از بقیه نشان دهند ولی آقا جان اینان
تا کی می توانند شخصیت کاذب خود را حفظ کنند؟
ای شیعه مخور غصه که صاحب داری
آیینه ی مظهر العجایب داری
یادت نرود دعا کنی مهدی را
امشب که تو لیله الرغایب داری
ماهی ها از تلاطم دریا به خدا شکایت بردند
و چون دریا آرام شد خود را اسیر تور صیادان یافتند.
تلاطم های زندگی حکمتی از جهان هستی است ...
پس از خدا بخواهیم دلمان آرام باشد نه اطرافمان
ولادت با سعادت خورشید علم، مخزن الاسرار توحید،
شکافنده معماهاى وجود،
حضرت امام محمد باقر علیه السلام
مبارک باد
محمد بن ابراهیم نعمانى در کتاب غیبت ص 273 از ابوخالد کابلى نقل
کرده که امام باقر (ع) فرمود: گویا میبینم قومى را که در مشرق قیام
کرده حق را میطلبند ولى حق را به آنها نمیدهند، باز میطلبند، باز حق
را به آنها نمیدهند، چون چنین دیدند، شمشیرهاى خویش بر شانه خود گذاشته
قیام مسلحانه میکنند، در این زمان حق را به آنها میدهند ولى آنها
قبول نمیکنند و گویند: باید خود قیام به حق کرده و حکومت تشکیل بدهیم
و چون حکومت را تشکیل دادند آن را تحویل نمیدهند مگر به صاحبتان (امام
زمان (ع)) کشتگان آنها شهیداند، بدانید اگر من آن زمان را درک میکردم
خودم را در اختیار صاحب آن کار میگذاشتم نگارنده گوید: چون این حدیث
با انقلاب اسلامى ایران بسیار تطبیق میشود لذا عین حدیث را می آوریم.
«عن ابى خالد الکابلى عن ابى جعفر (ع) انه قال: کانى بقوم قد خرجوا
بالمشرق یطلبون الحق فلا یعطونه ثم یطلبونه فلا یعطونه، فاذا راوا ذلک
و ضعوا سیوفهم على عواتقهم فیعطون ماسالوه فلا یقبلونه حتى یقوموا ولا
یدفعونها الا الى صاحبکم، قتلاهم شهداء، اما انى لو ادرکت ذلک لاستبقیت
نفسى لصاحب هذا الامر».
ابن قداح از امام صادق (ع) نقل مى کند که فرمود: پدرم (امام باقر) کثیرالذکر بود، خدا را بسیار یاد مى کرد، من در خدمت او راه مى رفتم مى دیدم که خدا را ذکر مى کند. با او به طعام خوردن می نشستم، می دیدم که زبانش به ذکر خدا گویاست. با مردم سخن می گفت و این کار او را از ذکر خدا غافل نمی کرد.
من مرتب می دیدم که زبانش به سقف دهانش چسبیده و می گوید: «لااله الاالله» او در خانه، ما را جمع می کرد و میفرمود تا طلوع خورشید خدا را ذکر کنیم، هر که قرائت قرآن میتوانست امر به قرائت قرآن میکرد و هر که نمی توانست امر به ذکر خدا می فرمود.
گروهى به محضر امام باقر (ع) مشرف شدند، دیدند امام بچه اى دارد
مریض است و حضرت در مرض او بسیار ناراحت و بى آرام است. آنها پیش خود
گفتند: خدا نکند که این کودک بمیرد وگرنه به خود امام احتمال خطر میرود.
در این میان شیون زنان بلند شد، معلوم شد که کودک از دنیا رفت، بعد از
اندکى امام (ع) به نزد آنها آمد ولى خوشحال و قیافه اش باز بود.
گفتند: خدا ما را فداى تو کند، شما در حالى بودید که ما فکر میکردیم
اگر اتفاقى بیافتد شما به وضعى درآیید که موجب غصه ما باشد!! ولى
می بینیم که قضیه بعکس شد؟
امام صلوات الله علیه فرمود: ما دوست میداریم که محبوب و عزیز ما در
عافیت باشد و چون قضاى خدا بیاید تسلم آن کار میشویم که خدا دوست
داشته است: «فقال لهم: انا نحب ان نعافى فیمن نحب فاذا جاء امرالله
سلمناالله فیمایحب»
غلام امام باقر (ع) که افلح نام داشت میگوید: با آن حضرت به زیارت
حج رفتم، امام چون وارد مسجدالحرام شد، به کعبه نگاه کرد و با صداى
بلند گریست، گفتم: پدر و مادرم فداى تو باد، مردم تماشا میکنند بهتر
است صدایتان آهسته باشد. فرمود: و یحک یا اقلح! چرا گریه نکنم شاید
خداوند با نظر رحمت به من نگاه کند که فرداى قیامت پیش او به رستگارى
برسم.
آنگاه بیت را طواف کرد و آمد در نزد مقام ابراهیم نماز خواند و چون از
سجده سر برداشت دیدم جاى سجده اش از کثرت اشک خیس شده است. آن حضرت چون
میخندید میگفت: خدایا مرا مورد غضب قرار مده «اللهم لاتمقتنى»
ابان بن عثمان گوید: امام صادق (ع) به من فرمود: رسول خدا (ص) روزى به
جابربن عبدالله انصارى فرمود: تو آنقدر زنده می مانى تا فرزند من محمد
بن على بن الحسین بن على بن ابى طالب را که در تورات ملقب به باقر است
زیارت کنى و چون او را دیدى سلام مرا به او برسان.
سالها گذشت، روزى جابر به خانه على بن الحسین (امام سجاد) داخل شد،
محمد بن على (امام باقر) را که جوانى بود در آنجا دید، گفت: جوان پیش
بیا، او پیش آمد، گفت: راه برو، او راه رفت، جابر گفت: عجبا به خداى
کعبه قسم شمایل این جوان شمایل رسول خداست، آنگاه به على بن الحسین (ع)
گفت:
این جوان کیست؟ فرمود: این پسر من و ولى امر بعد از من، محمد باقر است.
جابر با شنیدن این سخن برخاست و بر پاى آن حضرت افتاد و می بوسید و
می گفت: جانم به فدایت یابن رسول الله! سلام پدرت را قبول کن، رسول
الله بر تو سلام می فرستد ... چشمان ابى جعفر (ع) پر از اشک شد، بعد
فرمود: «یا جابر! على أَبى رسول اللّه السّلام مادامتِ السموات و
الارض» و سلام بر تو یا جابر! در مقابل ابلاغ سلام آن حضرت .
چند گاهی ست ...
چند گاهی ست وقتی می گویم:
«اللهم کن لولیک الحجة بن الحسن»
«صلواتک علیه و علی آبائه»
«فی هذه الساعة»
«و فی کل الساعة»
«ولیا و حافظا»
«و قائدا و ناصرا»
«و دلیلا و عینا»
«حتی تسکنه أرضک طوعا»
«و تمتعه فیها طویلا»
مردم ما چادر را انتخاب کرده اند. البته ما هیچ وقت نگفتیم که «حتماً چادر باشد و غیر چادر نباشد.» گفتیم که «چادر بهتر از حجابهاى دیگر است.» ولى زنان ما می خواهند حجاب خودشان را حفظ کنند. چادر را هم دوست دارند. چادر، لباس ملى ماست. چادر، پیش از آنکه یک حجاب اسلامى باشد، یک حجاب ایرانى است. مال مردم ما و لباس ملى ماست
در روز حساب تمام این سایت ها ...
تمام کلیک ها ... یاهو مسنجر ... آدی ها ...
خدایا پر و بالم را شکستن ... چه راحت میشکند این دل ...
ای رب من؟ صدایم را میشنوی؟؟
ای مونس دلتنگیهایم!!
هر زمان که میشکنم ... هرگاه که زخم میشود دلم از تیغ زمانه سرم را بلند میکنم
این بار هم شکسته های دلم را جمع میکنم و کنار میگذارم
دوباره می ایستم اشک هایم را نگه داشته ام برای خودت
میدانی که هیچ چیزی جز اشک ندارم ... فهمیدم هنوز به معنای واقعی آرامش ندارم
که اینگونه با هر تلنگری میشکنم!!
تمام سعیم براین بوده آن شوم که دیگران از اعمال و رفتارم نرنجند
غافل از اینکه بیراه میرفتم! باید آن شوم که تو میخواهی
خسته ام از حال خودم! از غفلتم ...
دوباره دنبال فرصتم تا تغییر کنم! فرصتی که آغاز تصمیمات بزرگ باشه
ماه رجب... چیزی نمانده تا دوباره دست و پای شیطان را به غل و زنجیر کنی
جان و روح زنگار گرفته ام را باید شستشو دهم در نهر رجب ...
چه فرصتی از این بهتر!
خدایا رهایم نکن ...
یا عَلىُّ اَلعَقلَ مَا اکتُسِبَت بِهِ الجَنَّةُ وَطُلِبَ بِهِ رِضَى الرَّحمنِ؛
ای على! عقل چیزى است که با آن بهشت و خشنودى خداوند رحمان به دست می آید.
کنزالعمال، ج13، ص151، ح36472
اَلصَّلاةُ
مِن شَرائِعِ الدّینِ وَ فیها مَرضاةُ الرَّبِّ عَزَّوَجَلَّ وَ هِىَ
مِنهاجُ النبیاءِ وَ لِلمُصَلّى حُبُّ المَلائِکَةِ وَ هُدىً و ایمانٌ وَ
نورُ المَعرفَةِ وَ بَرَکَةٌ فِى الرِّزقِ؛
نماز،
از آیینهاى دین است و رضاى پروردگار، در آن است. و آن راه پیامبران است. براى نمازگزار، محبت فرشتگان، هدایت، ایمان، نور معرفت و برکت در
روزى است.
خصال، ص 522، ح 11
صَلاةُ
اللّیلِ مَرضاةٌ لِلرَّبِّ وَ حُبُّ المَلائِکَةِ وَ سُنَّةُ النبیاءِ وَ
نورُ المَعرفَةِ وَ اَصلُ الیمانِ وَ راحَةُ البدانِ وَ کَراهیَةٌ
لِلشَّیطانِ وَ سِلاحٌ عَلَى العداءِ وَ اِجابَةٌ لِلدُّعاءِ وَ قَبولُ
العمالِ وَ بَرَکَةٌ فِى الرِّزقِ؛
نماز شب، موجب رضایت پروردگار، دوستى فرشتگان، سنت پیامبران، نور معرفت، ریشه ایمان، آسایش بدنها، مایه ناراحتى شیطان، سلاحى بر ضدّ دشمنان، مایه اجابت دعا، قبولى اعمال و برکت در روزى است.
ارشاد القلوب، ج 1، ص 191
أنَا الضّامِنُ لِمَن لَم یَهجُس فى قَلبِهِ إِلاَّ الرِّضا أَن یَدعُوَ اللّهَ فَیُستَجابَ لَهُ؛
کسى که در دلش هوایى جز خشنودى خدا خطور نکند، من ضمانت میکنم که خداوند دعایش را مستجاب کند.
کافى، ج2، ص62، ح11
مَن رَضى عن الله تعالى بالقَلیل مِن الرّزق رضَى الله منه بالقَلیل مِنَ العَمل؛
هر کـس به رزق و روزى کم از خدا راضى باشد، خداوند از عمل کم او راضى خواهد بود.
بحـارالانـوار، ج 78، ص 357
لاأفلَحَ قـَومٌ اشتَـروا مَـرضـاتِ المَخلـُوق بسَخَطِ الخـالِق؛
رستگـار نمی شوند مـردمـى که خشنـودى مخلـوق را در مقـابل غضب خـالق خریدنـد.
تاریخ طبرى، ص 1، ص 239
مَن طَلَبَ رِضَی الناسِ بِسَخَطَ اللهِ وَ کَّلَهُ اللهُ إلی الناسِ؛
کسی که برای جلب رضایت و خوشنودی مرد ، موجب خشم و غضب خداوند شود ، خداوند او را به مردم وا می گذار .
بحارالانوار، ج78، ص126
مِن سَعادَةِ ابنِ آدَمَ اسْتِخارَةُ اللّهِ و رِضاهُ بِما قَضَى اللّهُ و مِن شِقْوَةِ ابن آدَمَ تَرکُهُ اسْتِخارَةَ اللّهِ و سَخَطُهُ بِما قَضَى اللّهُ؛
از خوشبختى انسان درخواست خیر از خداوند و خشنودى به خواست اوست و از بدبختى انسان است که از خدا درخواست خیر نکند و به خواست او ناخشنود باشد.
تحف العقول، ص 55
مَنِ الْتَمَسَ رِضَى اللّهِ بِسَخَطِ النّاسِ رَضىَ اللّهُ عَنْهُ وَ اَرْضى عَنْهُ النّاسَ وَ مَنِ الْتَمَسَ رِضَى النّاسِ بِسَخَطِ اللّهِ سَخِطَ اللّهُ عَلَیْهِ وَ اَسْخَطَ عَلَیْهِ النّاسَ؛
هر کس رضاى خدا به خشم مردم جوید، خداوند از او خشنود شود و مردم را از او خشنود کند و هر کس رضاى مردم را به خشم خدا جوید، خداوند بر او خشم گیرد و مردم را از او خشمگین کند.
غررالحکم، ح 9076
قالَ اللَّهُ تبارکَ وتعالى: ما تَحبَّبَ إلیَّ عبدی بأحَبَّ مِمّا افْتَرَضتُ علَیهِ؛
خداوند میفرماید: بنده من با هیچ کارى پسندیده تر از انجام آن چه که بر او فرض کردم، محبوب من نمی شود.
الکافی: ج 2، ص 82، ح 5 (میزان الحکمة: ج 1، ص 503)
میتونین بگین حستون نسبت به این عکس چیه؟
اصلاً میتونین تصور کنین این شهید لحظه شهادتش چی کشید؟
نمیشه ...
نمیتونیم تصور کنیم ...حتی یه لحظه
فقط یه کم به خودمون بیایم ...
و ببینیم کجا داریم زندگی میکنیم ...
... همین