و به " سمت او " قــدمــی بـردار


افسران - و به

آیـا هـنـوز هـم نـیـامـوخـتـی ؟
کـه اگـر هـمـه ی عـالـم
قـصـد ضـرر رسـانـدن بـه تـو را داشـتـه بـاشـنـد
و خـــدا نخـواهد " نــمــی تــوانــنــد "
پـس
به " تـدبـیـرش " اعتماد کن
به " حـکـمـتـش " دل بسپار
به او " تـوکـل " کن
و به " سمت او " قــدمــی بـردار
تــا
آمدنش به سوی خود را به تماشا بنشینی

اینجا ایران قرن 21 است

این جا صدای آهنگ های پاپ لس آنجلسی و غرب زده آنقدر بلند است که فریادهای "حاج مهدی باکری"دیگر به گوش نمی رسند.

این جا همه!!! " حاج محمد ابراهیم همت " را با نام اتوبان همت

می شناسند.

این جا ستارگان درخشان هالیوود آنقدر زیاد شده اند که دیگر کسی ستارگان پرفروغ کربلای ایران را نمیبیند!!!

اینجا بر دیوار های شهر روی عکس شهدا پوستر تبلیغاتی

می چسبانند!!!

 اینجا نام شهید را برای آنکه بچه ها خشونت طلب و جنگ طلب بار نیایند از کوچه ها برداشته و نام نگین و جاوید میگذارند!!!

اینجا کسی نمیداند که شهید مهدی باکری در وصیت نامه خود از خدا خواسته بود جسدش برنگردد و تکه ای از زمین را اشغال نکند!!!

اینجا کسی نمیداند شهید مهدی زین الدین رتبه چهار کنکور سراسری را داشت!!!

این جا کسی نمیداند شهید مصطفی چمران دکترای فیزیک هسته ای داشت و یکی از نخبگان ایران بود!!!

این جا کسی نمیداند تکه های پیکر شهید محمد نوبخت را درون گونی

برای خانواده اش فرستاده بودند!!!

اینجا کسی نمیداند در عملیات خیبر شهید مهدی باکری برادرش حمید باکری را جا گذاشت و رفت!!!

اینجا دیگر شهدا زنده نیستند و در پیچ و خم ارتباطات به خاک سپرده شده اند!!!

اینجا دیگر کسی نمی خواهد گمنام بماند و همه به دنبال کسب نام هستند!!!

اینجا جانبازان موجی را از اجتماع دور نگه می دارند تا آسیبی به افکار عمومی نرسانند!!!

اینجا جانباز شیمیایی به خاطر نداشتن پول در بیمارستان پذیرش نمیشودو شهد شهادت می نوشد!!!

اینجا دشمن در خانه ی ماست و دیگر کسی حاضر نیست به نبرد با دشمن برود!!!

اینجا کسی نمی خواهد با صدای الله اکبر لرزه بر تن دشمن بیاندازند!!!

اینجا در پناه میز هستیم دیگر کسی پشت خاکریز پناه نمی گیرد!!!

اینجا روسری ها هر روز کوچکتر و مانتو ها هر روز کوتاه تر و تنگ تر می شود!!!

اینجا دخترها پسر شده اند، پسرها دختر شده اند،

مردان بی غیرت شده اند، زنان بی حجاب شده اند!!!

اینجا دیگر کسی احترامی به چفیه ی شهدا قائل نیست!!!

اینجا دعای عهد را فراموش کرده ایم زمان دعای ندبه و سمات را گم کرده ایم!!!

اینجا برای زیباسازی شهرها میلیون ها هزینه می شود

اما برای تعویض سنگ قبر فرسوده ی شهدای گمنام بودجه نداریم!!!

اینجا اعتراض می کنیم که چرا شهدای گمنام را در محیط دانشگاه به خاک سپرده اند!!!

اندکی تأمل


آی مردم! چه چیزی گم کرده اید که این گونه تند و تیز به جلو میروید، نگاهی به پشت سرتان بیندازید، ببینید چه کاری با نام مسلمان و شیعه کرده اید، دست نگه دارید!

آیا نمی دانید که این دنیا زود گذر است و به زودی برای پاسخ در پشت میز محاکمه الهی حاضر می شویم؟ و آن زمانی که صفحات زندگی همچون پرده ای در مقابل چشمانتان نمایش داده خواهد شد (بی عفتی/ غیبت/ دروغ/ تهمت و افتراء/ ریا/ حرام خواری/ رشوه و ... )

آیا پاسخی در برابر مواخذه اعمالتان در پیشگاه حق تعالی خواهید داشت؟ با وجود آگاهی و  علمی که به نتیجه اعمالتان داشتید؟ با وجود 124000 بشیر و نذیر و آیات وحی و خاندان رسالت؟؟؟



آیا زمان آن نرسیده است که به فطرت پاک خویش بازگردیم؟



ما خون دلها خورده ایم

من آن روز یک عشق داشتم؛ پیروزی یا شهادت، بعضی ها امروز هر ساعت عاشق و معشوق آدم های غریبه می شوند  و به سادگی دل می دهند و دل ربایی می کنند. من آن روز از گل و لای و خاک سنگرها بر لباس های ساده ام لذت می بردم و بعضی ها امروز از شلوارهای لی  خاک نما و پاره پوره خارجی! من آن روز در جبهه زیر آفتاب داغ، چفیه بر سر می انداختم تا نسوزم, بعضی ها امروز روسری از سر انداخته اند که موی سر به نامحرم نشان داده و بسوزند و دیگران را هم بسوزانند.

من در شب قبل از عملیات بر دستانم حنا می زدم  تا در جشن پیروزی  یا شهادت شرکت کنم، بعضی ها امروز بر چهره شان هفت قلم مواد آرایشی خارجی می زنند تا به نامحرم بگویند من "های"  کلاسم،  نگاهم کنید! من آن روز در وصیت نامه ام می نوشتم: خواهرم حجاب تو بر علیه دشمن از خون من موثرتر استبعضی ها امروز حتی در پروفایلشان مینویسند همیشه به روز هستم! دوره و زمانه عوض شده و عشق من مدگرایی و تقلید از غربی هاستچادر را تجربه نکرده ام، قدیمی استمن آن روز در بیسیم از بچه های پشتیبان می خواستم از طرفم برای دشمن نخود و آجر و سنگ (آتش) بفرستند. بعضی ها امروز به هر ناشناسی می گویندبرایم  شارژ بفرست 

من آن روز مشامم از بوی  دود و باروت پر بود و برای رسیدن به هدفم از آن لذت می بردم, بعضی ها امروز از بوی الکل در انواع ادکلن های خارجی. من آن روز خشاب و اسلحه ام را برای نابودی دشمن در بغل گرفته بودم و بعضی ها امروز سگ های نجس تزیینی گران قیمت رامن آن روز در جبهه، اوقات فراغتم را در چاله هایی، قرآن و دعا می خواندم، اسغفار می کردم و لذت می بردم بعضی ها امروز در چت رو م ها به دنبال عشق ناشناس و گمشده ساعتها به بطالت، پرسه می زنند و روم عوض می کنند!

من آن روز در هنگام عملیات، در گوشی  بیسیم، یا زهرا (س) و یا حسین (ع) می گفتم و بعضی ها امروز در گوشی خود، از نفس، عشق، ناز و فدایت شوم به نامحرم و ناشناس.
من آن روز در خط، یک دست لباس خاکی داشتم و با آن احساس غرور، زیبایی و عزت کرده و شکر خدا می گفتم بعضی ها امروز لباس های رنگارنگ خارجی و صورتی تزیین شده اما خود انگاره ای زشت که هیچ گاه با تغییر مد،از خودشان راضی نمی شوند. 
من آن روز با ذکر استغفرالله وقت می گذراندم و بعضی ها امروز با دگمه های بی جان موبایل برای اس ام اس های عاشقانه جدید  و یا کلیدهای کیبورد برای ارسال پیام های عمومی دعوت به دوستی با نامحرمان در چت روم ها.
من آن روز  باد گیرم را تا روی  دست و پا می کشیدم  تا شیمیایی نشوم و برای دفاع توان داشته باشم، بعضی ها امروز لوار و مانتوی کوتاه را انتخاب کرده اند که رهگذران را هم آلوده کنند. من آن روز خواب را بر چشمانم حرام می کردم تا ذلیل حمله غافلگیرانه دشمن نشوم بعضی ها امروز خواب را با نگاه به مانیتور کوچک موبایل برای اعلام تعهد باطل به نامحرم بر خود حرام کرده اند. نه این قرارمان نبود. ما رفتیم تا شما نیز راهمان را ادامه دهید، رفتیم تا امنیت امروز را به ارمغان بیاوریم و تو بتوانی عفت و حجاب فاطمی را برگزینی! رفتیم تا دشمن، نتواند حیای شما را به بی حیایی تبدیل کند. رفتیم تا اطاعت کنیم از قرآن و رسول و اولی الا مر، تو هم  مرا اطاعت کن بر گرد و اندکی بیاندیش، ما خون دل ها خورده ایم

الله الله و استجابت دعا


شخصی در تاریکی شب، در حال دعا با سوز و گداز الله الله می گفت

شیطان نزد آن دعا کننده آمد و گفت:

آن قدر الله الله می گویی و جواب نمی شنوی. چرا اصرار می کنی؟

این همه سوز و دعای بی اثر بس است.

آن شخص ناامید و افسرده شد و دلش شکست.

در عالم خواب حضرت خضر را دید که به او فرمود:

چه شده الله الله نمی گویی مگر از راز و نیاز پشیمان شده ای؟

آن شخص گفت: آخر هر چه می گویم، جواب نمی شنوم، بنابراین ناامید شده ام.

حضرت خضر فرمود: مگر باید جواب خدا را از در و دیوار بشنوی؟

همین که الله الله می گویی معنایش این است که

جذبه ای خدایی تو را خوانده و از جانب معشوق تو را به خود کشانده است.


نی، که آن الله تو، لبیک ماست

آن نیاز و سوز و دردت، پیک ماست

ترس و عشق تو کمند لطف ماست

زیر هر یا رب تو لبیکهاست


پس از این معانی و هشدار، فهمید آن ندا از شیطان است و نباید ناامید

از حق شد که این الله الله دلیل راه یابی و پذیرش به آن درگاه است.

خدایا دوستت دارم


گفتم: خسته ام

گفت: از رحمت خدا ناامید نشوید (۵۳ زمر)

 

گفتم: انگار منو فراموش کردی؟
گفت: مرا یاد کنید تا به یاد شما باشم (۱۵۲ بقره)

 

گفتم: آخه تا کی صبر کنم؟؟؟
گفت: تو چه میدانی شاید موعدش نزدیک باشد (۶۳ احزاب)

 

گفتم: و خدایی و صبور! من بنده ام و ظرف صبرم کوچیکه یه اشاره کنی تمومه
گفت: شاید چیزی که تو دوست داری به صلاحت نباشه (۲۱۶ بقره)

 

گفتم: دلم گرفته …
گفت: (مردم به چه دل خوش کردند) باید به فضل و رحمت خدا شاد باشند

(۵۸ یونس)

 

گفتم: خیلی احساس تنهایی میکنم
گفت: من که نزدیکم (۱۸۶ بقره)

 

گفتم: تو همیشه نزدیکی … من دورم کاش میشد بهت نزدیک بشم
گفت: هر صبح و عصر پروردگارت را پیش خود با خوف و تضرع و صدای آهسته یاد کن

(۲۰۵ نور)

 

گفتم: خب اینم توفیق می خواد
گفت: دوست ندارید خدا شما را ببخشد (۲۲ نور)

 

گفتم: معلومه که دوست دارم
گفت: پس از خدا بخواهید شما را ببخشد و توبه کنید (۹۰ هود)

 

گفتم: با این همه گناه …برای کدومش توبه کنم؟؟؟
گفت: خداوند همه ی گناهان را می بخشد (۵۳ زمر)

 

گفتم: روی توبه ندارم یعنی اگه بازم بیام می بخشیم؟؟؟
گفت: به جز خدا چه کسی گناه کاران را می بخشد؟ (۱۳۵ ال عمران)

خدا هم توبه کنندگان را و هم آنان که پاکند را دوست میدارد (۲۲۲ بقره)

 

گفتم: خدا جز تو کسی رو ندارم …
گفت: خدا برای بنده اش کافی نیست؟! (۳۶ زمر)

 

گفتم: در برابر این همه مهربونی چیکار کنم؟؟؟
گفت: ای مومنان! خدا را زیاد یاد کنید و صبح و شب او را تسبیح کنید که خود و فرشتگانش بر شما درود و رحمت میفرستند … خدا نسبت به مومنان مهربان است

(۴۱ احزاب)


گل


نماز صبح



خداوندا بهت قول میدهم فردا اول وقت نماز صبح را بخوانم
دیگر نمیگدارم شیطان وسوسه ام کند، تا بخوابم

ولادت حضرت علی,اس ام اس ولادت حضرت علی,اس ام اس تبریک ولادت حضرت علی




مناجات



خدایا به من بیاموز که چطور در سخت‌ترین شرایط


آنگاه که من چیزی را با همه‌ی وجود از تو می‌خواهم


و تو حاجت‌روایی‌ام را مصلحت نمی‌دانی،


از مهربانی و رحمتت ناامید نشوم


و همچنان عاشقت بمانم


خدایا یادم بده در ناامیدی مطلق، لبخند زدن را...


یادم بده در دل‌شکستگی و رنجش، بخشندگی را...


 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://www.roozgozar.com

کرلای دیگری در راه است ...

 
حسین فریاد میزند "هل من ناصر ینصرنی"؟

و من در حالی که نمازم قضا شده است، میگویم "لبیک با حسین".
حسین نگاه میکند و لبخند میزند؛ و به سمت دشمن تاخت میکند،
و من باز میگویم: لبیک با "ح س ی ن" ... لبیک
حسین شمشیر میخورد و من سر پدرم فریاد میکشم، لبیک یا حسین
حسین سنگ میخورد و من در پس خنده های مستانه ام فریاد میزنم؛ لبیک
حسین رمق ندارد و باز فریاد میزند :هل من ناصر ینصرنی؟
من به دوستم دروغ میگویم و فریاد میدارم لبیک یا حسین.
حسین سینه اش سنگین شده است؛ کسی روی سینه است؛
حسین به من نگاه میکند و میگوید: تنهایم نگذار. یاریم کن.
من گناه میکنم و میگویم لبیک یا حسین ... لبیک
خورشید غروب کرده است، و من میگویم:

اللهم عجل الولیک الفرج


حسین به مهدی نگاه میکند و میگوید:
مهدی من سرباز توام، کسی نبود یاریم کند و ادعا کننده ای نبود.
تو از من مظلومتری  ...

به چشمان مهدی خیره میشوم و میگویم:
دوستت دارم، تنهایت نمیگذارم ... و مهدی به محراب میرود
و برای گناهان من طلب مغفرت میکند ... !!
مهدی تنهاست ... حسین تنها بود 
...

کربلای دیگری در راه است؟؟

شیطان


 

ﺩﯾﺮﻭﺯ ﺷﯿﻄﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ ﺩﺭ ﺣﻮﺍﻟﯽ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﺑﺴﺎﻃﺶ ﺭﺍ ﭘﻬﻦ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ؛
ﻓﺮﯾﺐ ﻣﯽ ﻓﺮﻭﺧﺖ!!
ﻣﺮﺩﻡ ﺩﻭﺭﺵ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﻫﯿﺎﻫﻮ ﻣﯿﮑﺮﺩﻧﺪ
ﻫﻮﻝ ﻣﯿﺪﺍﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻨﺪ ... 
توﯼ ﺑﺴﺎﻃﺶ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺑﻮﺩ: ﻏﺮﻭﺭ، ﺣﺮﺹ، ﺩﺭﻭﻍ، ﺟﻨﺎﯾﺖ ﻭ ...
ﻫﺮﮐﺲ ﭼﯿﺰﯼ ﻣﯽ ﺧﺮﯾﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺍﺯﺍﯾﺶ ﭼﯿﺰﯼ ﻣﯽ ﺩﺍﺩ ...
ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ ﺗﮑﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﻗﻠﺒﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﯿﺪﺍﺩﻧﺪ
ﻭ ﺑﻌﻀﯽ ﭘﺎﺭﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺭﻭﺣﺸﺎﻥ ﺭﺍ, ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ ﺍﯾﻤﺎﻧﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﯿﺪﺍﺩﻧﺪ
ﻭ ﺑﻌﻀﯽ ﺁﺯﺍﺩﮔﯿﺸﺎﻥ ﺭﺍ ... ﺷﯿﻄﺎﻥ ﻣﯿﺨﻨﺪﯾﺪ ﻭ ﺩﻫﺎﻧﺶ ﺑﻮﯼ ﮔﻨﺪ ﺟﻬﻨﻢ ﻣﯿﺪﺍﺩ
ﺣﺎﻟﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻣﯿﺰﺩ، ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺫﻫﻨﻢ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻧﺪ ...
ﻣﻮﺫﯾﺎﻧﻪ ﺧﻨﺪﯾﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ:
ﻣﻦ ﮐﺎﺭﯼ ﺑﺎ ﮐﺴﯽ ﻧﺪﺍﺭﻡ
ﻓﻘﻂ ﮔﻮﺷﻪ ﺍﯼ ﺑﺴﺎﻃﻢ ﺭﺍ ﭘﻬﻦ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ ﻭ ﺁﺭﺍﻡ ﻧﺠﻮﺍ ﻣﯿﮑﻨﻢ ... 
ﻧﻪ ﻗﯿﻠﻮﻗﺎﻝ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﻭ ﻧﻪ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﭼﯿﺰﯼ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺑﺨﺮﺩ ...
ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯽ! ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﺧﻮﺩﺷوﻥ ﺩﻭﺭ ﻣﻦ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ ... 
ﺁﻥ ﻭﻗﺖ ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﻧﺰﺩﯾﮑﺘﺮ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺗﻮ ﺑﺎ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﻓﺮﻕ ﻣﯿﮑﻨﯽ ...
ﺗﻮ ﺯﯾﺮﮐﯽ ﻭ ﻣوﻣﻦ، ﺯﯾﺮﮐﯽ ﻭ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺁﺩﻡ ﺭﺍ ﻧﺠﺎﺕ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ...
ﺍﯾﻨﻬﺎ ﺳﺎﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﮔﺮﺳﻨﻪ، ﺩﺭ ﺍﺯﺍﯼ ﻫﺮﭼﯿﺰ ﻓﺮﯾﺐ ﻣﯿﺨﻮﺭﻧﺪ ...
ﺳﺎﻋﺘﻬﺎ ﮐﻨﺎﺭ ﺑﺴﺎﻃﺶ ﻧﺸﺴﺘﻢ
ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﭼﺸﻤﻢ ﺑﻪ ﺟﻌﺒﻪ ﯼ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﺍﻓﺘﺎﺩ که ﻻ ﺑﻪ ﻻﯼ ﭼﯿﺰ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻮﺩ ...
ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﭼﺸﻢ ﺷﯿﻄﺎﻥ ﺁﻧﺮﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺗﻮﯼ ﺟﯿﺒﻢ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﮔﻔﺘﻢ:
ﺑﮕﺬﺍﺭ ﯾﮑﺒﺎﺭﻡ ﮐﻪ ﺷﺪﻩ ﮐﺴﯽ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺷﯿﻄﺎﻥ ﺑﺪﺯﺩﺩ ...
ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺁﻣﺪﻡ ﻭ ﺩﺭ ﮐﻮﭼﮏ ﺟﻌﺒﻪ ﯼ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ ...
ﺗﻮﯼ ﺁﻥ ﺍﻣﺎ ﺟﺰ ﻏﺮﻭﺭ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﺒﻮﺩ ...
ﺟﻌﺒﻪ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﻢ ﺍﻓﺘﺎﺩ
ﻭ ﻏﺮﻭﺭ ﺗﻮﯼ ﺍﺗﺎﻕ ﺭﯾﺨﺖ ﻓﺮﯾﺐ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ، ﻓﺮﯾﺐ ... 
ﺩﺳﺘﻢ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﻗﻠﺒﻢ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ، ﻧﺒﻮﺩ!
ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ که ﺁﻧﺮﺍ ﮐﻨﺎﺭ ﺑﺴﺎﻁ ﺷﯿﻄﺎﻥ ﺟﺎ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ...
ﺗﻤﺎﻡ ﺭﺍﻩ ﺩﻭﯾﺪﻡ، ﺗﻤﺎﻡ ﺭﺍه را لعنتش ﮐﺮﺩﻡ، ﺗﻤﺎﻡ ﺭﺍﻩ ﺧﺪﺍ ﺧﺪﺍ ﮐﺮﺩﻡ ... 
ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﺩﺭﻭﻏﯽ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺗﻮﯼ ﺳﺮﺵ ﺑﮑﻮﺑﻢ ﻭ ﻗﻠﺒﻢ ﺭﺍ ﭘﺲ ﺑﮕﯿﺮﻡ ...
ﺑﻪ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﺭﺳﯿﺪﻡ، ﺷﯿﻄﺎﻥ ﺍﻣﺎ ﻧﺒﻮﺩ ﺁﻧﻮﻗﺖ ﻧﺸﺴﺘﻢ ﻭ ﻫﺎﯼ ﻫﺎﯼ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻡ
ﺍﺷﮏ ﻫﺎﯾﻢ که ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ، ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪﻡ ﺗﺎ ﺑﯽ ﺩﻟﯽ ﺍﻡ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺑﺒﺮﻡ ... 
ﮐﻪ ﺻﺪﺍﯾﯽ ﺷﻨﯿﺪﻡ ... 
ﺻﺪﺍ ﻣﯿﮕﻔﺖ: ﺑﻨﺪﻩ ﯼ ﻣﻦ ﻣﮕﺮ ﺻﺪﺍﯼ ﺍﺫﺍﻥ ﺭﺍ ﻧﻤﯿﺸﻨﻮﯼ؟
ﺗﻮﺑﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﯿﻢ، ﺑﺮﺧﯿﺰ ﻭ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ!
ﮐﻪ ﻫﻤﺎﻧﺎ ﺷﯿﻄﺎﻥ ﺩﺷﻤﻦ ﺁﺷﮑﺎﺭ ﺷﻤﺎﺳﺖ ... ﺍﻧﻪ ﻋﺪُﻭٌّ ﻣُﺒﯿﻦ ...
ﻭ ﻫﻤﺎﻧﺠﺎ ﺑﯽ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﺑﻪ ﺳﺠﺪﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ ﻭ ﺯﻣﯿﻦ ﺭﺍ ﺑﻮﺳﯿﺪﻡ ...
ﺑﻪ ﺷﮑﺮﺍﻧﻪ ﻗﻠﺒﯽ ﮐﻪ ﭘﯿﺪﺍ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ...

آغاز ...



خدایم

تو خود گواهی که غیر حال زار و اشک بی قرار، هیچ ندارم از برای بودن

که یاد یار و درد فراق، انبوهی از بیهودگی را بر من ارزانی داشته

و چشمان پر هیاهویم را، بازیچه ی بغض ها و ناملایمات ساخته

خدایم

بر من ارزانی دار آن وسعت آرام بخش یادت را و بر من حرام گردان آن اندوه بی پروایم را.

مرا بر دروازه اسارت و بندگی خلق قرار بده و دردهای مردمانم را بر من حلال گردان.

که از یک خاکیم و به یک خاک باز خواهیم گشت.

خدایا ...



خدایا پر و بالم را شکستن ... چه راحت میشکند این دل  ...

ای رب من؟ صدایم را میشنوی؟؟

ای مونس دلتنگیهایم!!

هر زمان که میشکنم ... هرگاه که زخم میشود دلم از تیغ زمانه سرم را بلند میکنم

این بار هم شکسته های دلم را جمع میکنم و کنار میگذارم

دوباره می ایستم اشک هایم را نگه داشته ام برای خودت

میدانی که هیچ چیزی جز اشک ندارم ... فهمیدم هنوز به معنای واقعی آرامش ندارم

که اینگونه با هر تلنگری میشکنم!!

تمام سعیم براین بوده آن شوم که دیگران از اعمال و رفتارم نرنجند

غافل از اینکه بیراه میرفتم! باید آن شوم که تو میخواهی

خسته ام از حال خودم! از غفلتم ...

دوباره دنبال فرصتم تا تغییر کنم! فرصتی که آغاز تصمیمات بزرگ باشه


ماه رجب... چیزی نمانده تا دوباره دست و پای شیطان را به غل و زنجیر کنی

جان و روح زنگار گرفته ام را باید شستشو دهم در نهر رجب ...

چه فرصتی از این بهتر!

خدایا رهایم نکن ...