خدایم
تو خود گواهی که غیر حال زار و اشک بی قرار، هیچ ندارم از برای بودن
که یاد یار و درد فراق، انبوهی از بیهودگی را بر من ارزانی داشته
و چشمان پر هیاهویم را، بازیچه ی بغض ها و ناملایمات ساخته
خدایم
بر من ارزانی دار آن وسعت آرام بخش یادت را و بر من حرام گردان آن اندوه بی پروایم را.
مرا بر دروازه اسارت و بندگی خلق قرار بده و دردهای مردمانم را بر من حلال گردان.
که از یک خاکیم و به یک خاک باز خواهیم گشت.
خدایا پر و بالم را شکستن ... چه راحت میشکند این دل ...
ای رب من؟ صدایم را میشنوی؟؟
ای مونس دلتنگیهایم!!
هر زمان که میشکنم ... هرگاه که زخم میشود دلم از تیغ زمانه سرم را بلند میکنم
این بار هم شکسته های دلم را جمع میکنم و کنار میگذارم
دوباره می ایستم اشک هایم را نگه داشته ام برای خودت
میدانی که هیچ چیزی جز اشک ندارم ... فهمیدم هنوز به معنای واقعی آرامش ندارم
که اینگونه با هر تلنگری میشکنم!!
تمام سعیم براین بوده آن شوم که دیگران از اعمال و رفتارم نرنجند
غافل از اینکه بیراه میرفتم! باید آن شوم که تو میخواهی
خسته ام از حال خودم! از غفلتم ...
دوباره دنبال فرصتم تا تغییر کنم! فرصتی که آغاز تصمیمات بزرگ باشه
ماه رجب... چیزی نمانده تا دوباره دست و پای شیطان را به غل و زنجیر کنی
جان و روح زنگار گرفته ام را باید شستشو دهم در نهر رجب ...
چه فرصتی از این بهتر!
خدایا رهایم نکن ...
یا عَلىُّ اَلعَقلَ مَا اکتُسِبَت بِهِ الجَنَّةُ وَطُلِبَ بِهِ رِضَى الرَّحمنِ؛
ای على! عقل چیزى است که با آن بهشت و خشنودى خداوند رحمان به دست می آید.
کنزالعمال، ج13، ص151، ح36472
اَلصَّلاةُ
مِن شَرائِعِ الدّینِ وَ فیها مَرضاةُ الرَّبِّ عَزَّوَجَلَّ وَ هِىَ
مِنهاجُ النبیاءِ وَ لِلمُصَلّى حُبُّ المَلائِکَةِ وَ هُدىً و ایمانٌ وَ
نورُ المَعرفَةِ وَ بَرَکَةٌ فِى الرِّزقِ؛
نماز،
از آیینهاى دین است و رضاى پروردگار، در آن است. و آن راه پیامبران است. براى نمازگزار، محبت فرشتگان، هدایت، ایمان، نور معرفت و برکت در
روزى است.
خصال، ص 522، ح 11
صَلاةُ
اللّیلِ مَرضاةٌ لِلرَّبِّ وَ حُبُّ المَلائِکَةِ وَ سُنَّةُ النبیاءِ وَ
نورُ المَعرفَةِ وَ اَصلُ الیمانِ وَ راحَةُ البدانِ وَ کَراهیَةٌ
لِلشَّیطانِ وَ سِلاحٌ عَلَى العداءِ وَ اِجابَةٌ لِلدُّعاءِ وَ قَبولُ
العمالِ وَ بَرَکَةٌ فِى الرِّزقِ؛
نماز شب، موجب رضایت پروردگار، دوستى فرشتگان، سنت پیامبران، نور معرفت، ریشه ایمان، آسایش بدنها، مایه ناراحتى شیطان، سلاحى بر ضدّ دشمنان، مایه اجابت دعا، قبولى اعمال و برکت در روزى است.
ارشاد القلوب، ج 1، ص 191
أنَا الضّامِنُ لِمَن لَم یَهجُس فى قَلبِهِ إِلاَّ الرِّضا أَن یَدعُوَ اللّهَ فَیُستَجابَ لَهُ؛
کسى که در دلش هوایى جز خشنودى خدا خطور نکند، من ضمانت میکنم که خداوند دعایش را مستجاب کند.
کافى، ج2، ص62، ح11
مَن رَضى عن الله تعالى بالقَلیل مِن الرّزق رضَى الله منه بالقَلیل مِنَ العَمل؛
هر کـس به رزق و روزى کم از خدا راضى باشد، خداوند از عمل کم او راضى خواهد بود.
بحـارالانـوار، ج 78، ص 357
لاأفلَحَ قـَومٌ اشتَـروا مَـرضـاتِ المَخلـُوق بسَخَطِ الخـالِق؛
رستگـار نمی شوند مـردمـى که خشنـودى مخلـوق را در مقـابل غضب خـالق خریدنـد.
تاریخ طبرى، ص 1، ص 239
مَن طَلَبَ رِضَی الناسِ بِسَخَطَ اللهِ وَ کَّلَهُ اللهُ إلی الناسِ؛
کسی که برای جلب رضایت و خوشنودی مرد ، موجب خشم و غضب خداوند شود ، خداوند او را به مردم وا می گذار .
بحارالانوار، ج78، ص126
مِن سَعادَةِ ابنِ آدَمَ اسْتِخارَةُ اللّهِ و رِضاهُ بِما قَضَى اللّهُ و مِن شِقْوَةِ ابن آدَمَ تَرکُهُ اسْتِخارَةَ اللّهِ و سَخَطُهُ بِما قَضَى اللّهُ؛
از خوشبختى انسان درخواست خیر از خداوند و خشنودى به خواست اوست و از بدبختى انسان است که از خدا درخواست خیر نکند و به خواست او ناخشنود باشد.
تحف العقول، ص 55
مَنِ الْتَمَسَ رِضَى اللّهِ بِسَخَطِ النّاسِ رَضىَ اللّهُ عَنْهُ وَ اَرْضى عَنْهُ النّاسَ وَ مَنِ الْتَمَسَ رِضَى النّاسِ بِسَخَطِ اللّهِ سَخِطَ اللّهُ عَلَیْهِ وَ اَسْخَطَ عَلَیْهِ النّاسَ؛
هر کس رضاى خدا به خشم مردم جوید، خداوند از او خشنود شود و مردم را از او خشنود کند و هر کس رضاى مردم را به خشم خدا جوید، خداوند بر او خشم گیرد و مردم را از او خشمگین کند.
غررالحکم، ح 9076
قالَ اللَّهُ تبارکَ وتعالى: ما تَحبَّبَ إلیَّ عبدی بأحَبَّ مِمّا افْتَرَضتُ علَیهِ؛
خداوند میفرماید: بنده من با هیچ کارى پسندیده تر از انجام آن چه که بر او فرض کردم، محبوب من نمی شود.
الکافی: ج 2، ص 82، ح 5 (میزان الحکمة: ج 1، ص 503)