خدایا ...



خدایا پر و بالم را شکستن ... چه راحت میشکند این دل  ...

ای رب من؟ صدایم را میشنوی؟؟

ای مونس دلتنگیهایم!!

هر زمان که میشکنم ... هرگاه که زخم میشود دلم از تیغ زمانه سرم را بلند میکنم

این بار هم شکسته های دلم را جمع میکنم و کنار میگذارم

دوباره می ایستم اشک هایم را نگه داشته ام برای خودت

میدانی که هیچ چیزی جز اشک ندارم ... فهمیدم هنوز به معنای واقعی آرامش ندارم

که اینگونه با هر تلنگری میشکنم!!

تمام سعیم براین بوده آن شوم که دیگران از اعمال و رفتارم نرنجند

غافل از اینکه بیراه میرفتم! باید آن شوم که تو میخواهی

خسته ام از حال خودم! از غفلتم ...

دوباره دنبال فرصتم تا تغییر کنم! فرصتی که آغاز تصمیمات بزرگ باشه


ماه رجب... چیزی نمانده تا دوباره دست و پای شیطان را به غل و زنجیر کنی

جان و روح زنگار گرفته ام را باید شستشو دهم در نهر رجب ...

چه فرصتی از این بهتر!

خدایا رهایم نکن ...

حرفهای خداوند با من بنده

 درد و دل با خدا,راز و نیار با خدا

یک عمر به خدا دروغ گفتم و خدا هیچ گاه به خاطر دروغ هایم مرا تنبیه نکرد.

می توانست، اما رسوایم نساخت و مرا مورد قضاوت قرار نداد.

هر آن چه گفتم باور کرد و هر بهانه ای آوردم پذیرفت.

هر چه خواستم عطا کرد و هرگاه خواندمش حاضر شد.

اما من هرگز حرف خدا را باور نکردم! وعده هایش را شنیدم اما نپذیرفتم.

چشم هایم را بستم تا خدا را نبینم و گوش هایم را نیز، تا صدای خدا را نشنوم.

من از خدا گریختم بی خبر از آن که خدا با من و در من بود.

  
ادامه مطلب ...