بد دنیایی شده...
نمیدونم شاید من بد آدمی شدم.
گاهی به جرمی و به گناهی مرتکب میشی که واقعا قصدت اون نبوده.
گاهی گرفتار اعمالت میشی,دستو پاتو میبنده,از چشم همه میفتی, اره... تو آدم بده دنیا میشی,چون دلی رو شکستی.
نگرانی,ناراحتی,دلواپسی,همیشه بفکرشی, نکنه حالش بده؟الان کجاست؟ شب ها با فکرش میخوابی,صب ها پیجتو چک میکنی شاید خبری ازش باشه.
وقتی گوشیتو روشن میکنی منتظر پیامی و یا تماسی که باهات گرفته,اما نه ... هیچ خبری نیست.
دلخوری,و نا امید.
بعد مدتی میبینی پیداش شده,اما یه حرفایی زده پراز ابهام,پراز سوال
تو میمونی این پازل,کنار هم میچینی,به یک چیز میرسی.
از بس دلخوری,از بس ناراحتی از ابرازش نمیترسی...
اما نتیجه ش دلی که ازت میشکنه.
خودتو مقصر نمیدونی,اما مقصر ترین فردی,
بعد این همه مدت این حقت نیست,اما حق دارن باز خواستت کنن,چون تو باعث رفتنش از جمعشون شدی,تو دلشو شکستی.
کاش میتونستی,آدم بده نباشی,کاش میتونستی بی تفاوت باشی,اما آدم بد قصه نباشی.کاش مدل عشق ورزیدنتو,رفاقتتو عوض میکردیو آدم بده نبودی.
کاش هیچ وقت نبودی.
کاش رفیق نبودی, ولی آدم بد هم نبودی.
کاش...