و به " سمت او " قــدمــی بـردار


افسران - و به

آیـا هـنـوز هـم نـیـامـوخـتـی ؟
کـه اگـر هـمـه ی عـالـم
قـصـد ضـرر رسـانـدن بـه تـو را داشـتـه بـاشـنـد
و خـــدا نخـواهد " نــمــی تــوانــنــد "
پـس
به " تـدبـیـرش " اعتماد کن
به " حـکـمـتـش " دل بسپار
به او " تـوکـل " کن
و به " سمت او " قــدمــی بـردار
تــا
آمدنش به سوی خود را به تماشا بنشینی

خدایا ...



خدایا پر و بالم را شکستن ... چه راحت میشکند این دل  ...

ای رب من؟ صدایم را میشنوی؟؟

ای مونس دلتنگیهایم!!

هر زمان که میشکنم ... هرگاه که زخم میشود دلم از تیغ زمانه سرم را بلند میکنم

این بار هم شکسته های دلم را جمع میکنم و کنار میگذارم

دوباره می ایستم اشک هایم را نگه داشته ام برای خودت

میدانی که هیچ چیزی جز اشک ندارم ... فهمیدم هنوز به معنای واقعی آرامش ندارم

که اینگونه با هر تلنگری میشکنم!!

تمام سعیم براین بوده آن شوم که دیگران از اعمال و رفتارم نرنجند

غافل از اینکه بیراه میرفتم! باید آن شوم که تو میخواهی

خسته ام از حال خودم! از غفلتم ...

دوباره دنبال فرصتم تا تغییر کنم! فرصتی که آغاز تصمیمات بزرگ باشه


ماه رجب... چیزی نمانده تا دوباره دست و پای شیطان را به غل و زنجیر کنی

جان و روح زنگار گرفته ام را باید شستشو دهم در نهر رجب ...

چه فرصتی از این بهتر!

خدایا رهایم نکن ...