چند گاهی ست ...



چند گاهی ست ...

چند گاهی ست وقتی می گویم: 

 

«اللهم کن لولیک الحجة بن الحسن»

 

با آمدن نام دلربایت دلم نمی لرزد.
چند گاهی ست وقتی می گویم: 


«صلواتک علیه و علی آبائه»

 

به یاد مصیبتهای اهل البیتت اشک ماتم نمی ریزم.
 چند گاهی ست وقتی می گویم: 


«فی هذه الساعة»

 

دگر به این نمی اندیشم که در این ساعت کجا منزل گرفته ای.
 چند گاهی ست وقتی می گویم: 


«و فی کل الساعة»

 

دلم نمی سوزد که همه ساعاتم از آن تو نیست.
چند گاهی ست وقتی می گویم: 


«ولیا و حافظا»

 

احساس نمی کنم که سرپرستم،
امامم کنار من ایستاده و قطره های اشکم را
به نظاره نشسته است.
 چند گاهی ست وقتی می گویم: 


«و قائدا و ناصرا»

 

به یاد پیروزی لشکرت، 
در میان گریه لبخند بر لبم نقش نمی زند.
 چند گاهی ست وقتی می گویم: 


«و دلیلا و عینا»

 

یقین ندارم که تو راهنما و نگهبان منی.
چند گاهی ست وقتی می گویم:


«حتی تسکنه أرضک طوعا»

 

یقین ندارم که روز حکومت تو بر زمین، 
من هم شاهد مدینه فاضله ات باشم.
چند گاهی ست وقتی می گویم: 


«و تمتعه فیها طویلا»

 

به حال آنانی که در زمان دراز حکومت شیرین 
تو طعم عدالت را می چشند غبطه نمی خورم ...
 
اما چند گاهی ست دعای فرج را چند بار می خوانم 
تا هم با آمدن نامت دلم بلرزد،
 
هم اشکم بریزد، هم در جست و جویت باشم، 
هم سرپرستم باشی،
 
هم به حال مردمان عصر ظهور غبطه بخورم 
و هم احساس کنم خدا در نزدیکی من است
 
و تو ذخیرۀ خدایی که همیشه با منی ...


اللهم عجل لولیک الفرج ...

salavat

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.