مسابقه شیطان



صبح زود همین که از خانه بیرون زد گفت:


مسابقه می دیم از الان تا شب


در همین وقت، چشمش به دختری که از سر کوچه می آمد افتاد


نگاهش را کج کرد و به شیطان گفت:


فعلاً یک هیچ ـ به نفع من