مدیون خون کیستیم ...

 


نظرات 6 + ارسال نظر
آرش چهارشنبه 21 خرداد 1393 ساعت 14:07 http://http:arash98s.blogfa.com/

پندار ما این است که ما مانده ایم و شهدا رفته اند
اما حقیقت آن است که زمان ما را با خود برده است و شهدا مانده اند . . .
شهید آوینی

98

آرش چهارشنبه 21 خرداد 1393 ساعت 14:07 http://http:arash98s.blogfa.com/

میگفت چشمان شهدابه راهى است که ازخود به یادگار گذاشته اند،
اماچشم ما به روزى که باآنان روبروخواهیم شد.
دعائی…تاکه شرمنده نباشیم

98

فرشاد سه‌شنبه 20 خرداد 1393 ساعت 00:40 http://behtarindostma.blogfa.com

گاهی دلم برای خودم تنگ می شود

گاهی دلم برای باور های گذشته ام تنگ می شود

گاهی دلم برای پاکی های کودکانه قلبم می گیرد

گاهی دلم از رهگذرانی که در این مسیر بی انتها امدند و رفتند خسته می شود

گاهی دلم از راهزنانی که نا غافل دلم را میشکنند میگیرد

گاهی ارزو می کنم ای کاش

دلی نبود تا تنگ شود ...

تا خسته شود ...

تا بشکند ...

نجوای سحر شنبه 17 خرداد 1393 ساعت 12:14

ای شهدا برخیزید گویی این جا همه چیز تمام شده است و انگار نسل جهاد دیده دیروز،به خط پایان رسیده است.اگر سراغمان نیایید و کلامی و حرفی بر زبان نیاورید ما هم کم کم باورمان می شود که همه چیز تمام شده است.باورمان می شود که دیگر رد پایی از شما پیش رویمان نیست ،باورمان می شود که ما هم دیگر باید مد،پرستیژ،آنگارد محاسن ،تیپ اداری و خلاصه همه چیزمان مثل آدم شود !!! اگر شما حرفی نزنید باورمان خواهد شد که امام جلوی چشمانمان جرعه جرعه جام زهر را نوشید و رفت و همگی گفتیم ،الحمد لله جنگ خانمان سوز تمام شد!!! ای شهدا که جوانمردی فقط در ذائقه ی شما بود،لحظاتی از خلوت بهشت فارغ شوید،زخم ترکش ها را فراموش کنید و از ما دلجویی کنید.بعد از شما لباس خاکیمان را از تن درآوردند اجازه نداریم مثل آن روز ها بگوییم "التماس دعا" !!! به ما آموختند که چگونه بخوانیم و بنویسیم !!

نجوای سحر شنبه 17 خرداد 1393 ساعت 12:12

خداحافظ ای شهدا ، ای گلبرگ های خونین شلمچه ، ای لبهای سوخته فکه ، ای گلوهای تشنه ، ای تشنه های فرات شهادت ، خداحافظ ، شما رفتید و مائیم و راه نا تمام ! ..

فرشاد دوشنبه 12 خرداد 1393 ساعت 13:59 http://behtarindostma.blogfa.com

بر روی ما نگاه خدا خنده می زند،
هر چند ره به ساحل لطفش نبرده ایم.
زیرا چو زاهدان سیه کار خرقه پوش،
پنهان ز دیدگان خدا می نخورده ایم
پیشانی ار ز داغ گناهی سیه شود،
بهتر ز داغ مهر نماز از سر ریا.
نام خدا نبردن از آن به که زیر لب،
بهر فریب خلق بگوئی خدا خدا.
ما را چه غم که شیخ شبی در میان جمع،
بر رویمان ببست به شادی در بهشت.
اومی گشاید اوکه به لطف و صفای خویش،
گوئی که خاک طینت ما را ز غم سرشت.
توفان طعنه، خنده ی ما را ز لب نشست،
کوهیم و در میانه ی دریا نشسته ایم.
چون سینه جای گوهر یکتای راستیست،
زین رو بموج حادثه تنها نشسته ایم.
مائیم … ما که طعنه زاهد شنیده ایم،
مائیم … ما که جامه تقوی دریده ایم؛
زیرا درون جامه بجز پیکر فریب،
زین هادیان راه حقیقت، ندیده ایم!
آن آتشی که در دل ما شعله می کشید،
گر در میان دامن شیخ اوفتاده بود؛
دیگر بما که سوخته ایم از شرار عشق،
نام گــــــناه کاره رسوا! نداده بود.
بگذار تا به طعنه بگویند مردمان،
در گوش هم حکایت عشق مدام! ما.
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است در جریده عالم دوام ما

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.