گفتگو با امام زمان ...


 مثل هر بار برای تو نوشتم:


دل من خون شد ازین غم، تو کجایی؟

و ای کاش که این جمعه بیایی!

دل من تاب ندارد، همه گویند به انگشت اشاره، مگر این عاشق دلسوخته ارباب ندارد؟


تو کجایی؟ تو کجایی...
و تو انگار به قلبم بنویسی:

که چرا هیچ نگویند

مگر این منجی دلسوز، طرفدار ندارد، که غریب است؟

و عجیب است

که پس از قرن و هزاره

هنوزم که هنوز است

دو چشمش به راه است

و مگر سیصد و اندی نفر از شیفتگانش، زیاد است

که گویند

به اندازه یک «بدر» علمدار ندارد!
و گویند چرا این همه مشتاق، ولی او سپهش یار ندارد!
http://s3.picofile.com/file/7986013224/%D8%B2%DB%8C%D8%A8%D8%A7_zohor313yar_blogfa_om_6_.gif
جواب امام زمان:

تو خودت!

مدعی دوستی و مهر شدیدی که به هر شعر جدیدی،

ز هجران و غمم ناله سرایی، تو کجایی؟

تو که یک عمر سرودی «تو کجایی؟» تو کجایی؟

باز گویی که مگر کاستی ای بُد ز امامت، ز هدایت، ز محبت،

ز غمخوارگی و مهر و عطوفت

تو پنداشته ای هیچ کسی دل نگران تو نبوده؟

چه کسی قلب تو را سوی خدای تو کشانده؟

چه کسی در پی هر غصه ی تو اشک چکانده؟

چه کسی دست تو را در پس هر رنج گرفته؟

چه کسی راه به روی تو گشوده؟

چه خطرها به دعایم ز کنار تو گذر کرد

چه زمان ها که تو غافل شدی و یار به قلب تو نظر کرد...

و تو با چشم و دل بسته فقط گفتی...

تو کجایی!؟ و ای کاش بیایی!

هر زمان خواهش دل با نظر یار یکی بود، تو بودی...

هر زمان بود تفاوت، تو رفتی، تو نماندی.

خواهش نفس شده یار و خدایت،

و همین است که تاثیر نبخشند به دعایت،

و به آفاق نبردند صدایت

و غریب است امامت

من که هستم،

تو کجایی؟

تو خودت کاش بیایی

به خودت کاش بیایی...!
 
http://s3.picofile.com/file/7986013224/%D8%B2%DB%8C%D8%A8%D8%A7_zohor313yar_blogfa_om_6_.gif
 
اللهم عجل لولیک الفرج
و جعلنا من خیر انصاره و اعوانه و شیعته
و المستشهدین بین یدیه

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.