سکان زمین و آسمان است علی
سلطان همه جهانیان است علی
آوازه ی او ز هفت اقلیم رسد
مشهور به هفت آسمان است علی
برتر ز علی رب جلی خلق نکرد
آقای همه بهشتیان است علی
أَعُوْذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
الَّذِینَ آمَنُواْ وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکْرِ اللّهِ أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ
همان کسانی که ایمان آورده اند و دل هایشان به یاد خدا آرام می گیرد
آگاه باش که با یاد خدا دلها آرامش می یابد..
(آیه ۲۸ سوره رعد)
بسم الله الرحمن الرحیم
«وَ لَقَدْ خَلَقْنَا اْلإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ» [الحجر: ۲۶]
ما انسان را از «صلصال » و از «حما مسنون » آفریدیم.
« صلصال» یعنی گل خشک شده،
« حما» یعنی لایه ای از گِل و لای که پس از ته نشینی سیل روی زمین باقی می ماند و « مسنون» یعنی لجن و گل بدبو.
«یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ» ؟
وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ وَ تَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتِیلًا
نام پروردگارت را یاد کن و از همه گسسته و به او پیوسته شو …
(مزمل ۸)
از تو
به آغوش تو
میگریزم!
خدا، همه ی تو را می بیند!
وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا یُوعُونَ
و خداوند آنچه را در دل پنهان میدارند بخوبی میداند.
و کســی می گــــــوید: ســــر خود بالا کــــــن؛ بـــه بلنــــــــدا بنگـــــــر؛
بـــه بلنـــــــدای عظیــــــم؛ بـــه افـــــق هــــــای پر از نـــور امیـــــــد ...
و خـــــودت خـــــــواهـــــــی دیـــــــــد؛ و خـــــــودت خــــــواهــــــی یافـــــت؛
خانـــه دوست کجاست ...
خانـــه دوســت در آن عرش خـــــــــــداســت ...
خانـــه دوســت در آن قلــــب پـر از نــور خـــــــداست؛
و فقــــــــط دوســـت خــــــــــــداســت ...
خدایا به من بیاموز که چطور در سختترین شرایط
آنگاه که من چیزی را با همهی وجود از تو میخواهم
و تو حاجترواییام را مصلحت نمیدانی،
از مهربانی و رحمتت ناامید نشوم
و همچنان عاشقت بمانم
خدایا یادم بده در ناامیدی مطلق، لبخند زدن را...
یادم بده در دلشکستگی و رنجش، بخشندگی را...
حجت الاسلام پاشا پور (عارف تهرانی):
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
شعار و حرف پرکرده تمام ادعاها را
یکی بخشیده چون حافظ سمرقند و بخارا را
یکی چون صائب تبریز سر و دست و تن و پا را
از این سو شهریار داده تمام و روح و اجزا را
از آن سو بانو دریائی گرفته حال ماها را
سعادتمند شاعر نیز فقط گفت و نداد هرگز
نه ملک و نه بخارائی نه روح و نه تن و پا را
ولی من میشناسم کس, که او نه گفت و نه دم زد
بدون حرف عمل کرده تمام ادعاها را
کسی که خانمانش را رها از بهر جانان کرد
بدون منتی بخشید سر و دست و تن و پا را
و او آهسته آرام برای عشق محبوبش
فدا کرده به گمنامی تمام روح و جزا را
اگر خواهی بدانی کیست وجودت از سجود اوست
تمامی خودش را داد به ما بخشیده دنیا را
نگفتش ترک شیرازی نه گفتش خال هندویش
و او نامش شهید است او عمل کرد ادعاها را
اَلـلّـهُـمََّ صَـلِّ عـَلـی مُـحَـمَّـد وَ آل مُـحـَمَّـد و عَجِّل فَرَجَهُم